جامعه شناسي آگوست کنت
کنت ( 1857- 1798 م. ) رياضيدان و فيلسوف فرانسوي در مون پليه به دنيا آمد و در همان شهر بدرود زندگي گفت. در 16 سالگي وارد مدرسه ي پلي تکنيک شد، ولي او را به دليل عقايد سياسي اش از آنجا طرد کردند. پس از آن، در خانه ي خود مجلس درسي فراهم آورد که در آن عقايد علمي و فلسفي خود را بيان مي کرد. حاصل اين جلسات کتابي شد با نام فلسفه ي تحققي. علاوه بر اين، مکتوبات ديگري نيز به نام جزوات فلسفه ي اجتماعي، سياست تحققي و يا نظام سياست اثباتي به نام کنت ثبت شده است. درک کنت از زمان خود همانند سن سيمون بود. او عقيده داشت آشفتگي هاي موجود در جامعه ي آن روز فرانسه ناشي از تناقض ميان نظم اجتماعي گذشته در حال زوال با نظم جديد در حال شکل گيري است. اين تناقض و آشفتگي هم پايان نمي پذيرد، مگر با پيروزي نظم جديد. به علاوه همان طور که در نظام گذشته، کشيشان و طرز تفکر آنها بر جامعه حاکم بود و نظاميان بالاترين مقام را در سلسله مراتب قدرت داشتند، درنظام جديد اجتماعي هم دانشمندان عهده دار وظايفي اند که کشيشان در نظم اجتماعي گذشته داشته اند و صاحبان صنايع به معناي وسيع کلمه، يعني کارفرمايان، مديران کارخانه ها و بانکداران، نيز جانشين نظاميان در نظام جديد هستند ( آرون، 1354: 85 ).
علم نوبنياد يا اثباتي کنت با سؤال هاي متعدد و عمده اي رو به رو بوده است که مي توان تحت دو عنوان کلي از آن ها نام برد. يکي مربوط به تحولات تاريخي جوامع و ديگري مربوط به چگونگي برقراري نظم اجتماعي است. به نظر نگارنده ي اين سطور در فراسوي اين دو پرسش عمده و پاسخ هايي که کنت به آنها داده است، بنيان هاي نظري علم جامعه شناسي که در نظريه ي او مربوط به طبيعت بشر و در مرحله ي بعد در شيوه ي تجزيه و تحليل مسايل اجتماعي از نظر او نهفته است، از هر موضوع ديگر مهم تر است، از اين رو، ابتدا به طرح آن مي پردازيم و سپس موضوع هاي ديگر را مطرح مي کنيم.
در مورد نظريه هاي انسان شناسي، نخست نظريه اي که معتقد است انسان ها داراي يک مجموعه ويژگي هاي همانند هستند که در طول تحول تاريخي جوامع ثابت مانده و تغيير نکرده است. اين نظريه را که به نظريه ي انسان هاي همسان، برابر و همانند تعبير شده است، فقط نزد ابن خلدون مي توان يافت. متفکران يونان، قرون وسطي تا قرن هجدهم در تحليل مسايل به نظريه اي استناد مي کردند که نابرابري ويژگي هاي انسان ها را قبول دارد و در نتيجه توليد علمي در حوزه هاي مختلف را متعلق به نژاد خاص مي داند. اين نظريه که به نظريه ي انسان هاي ناهمسان و نابرابر مشهور است، نظريه ي مسلط انسان شناسي در حوزه ي انديشه ي متفکران اروپايي تا قرن هجدهم است. در قرن هجدهم که قرن انسان و تاريخ ناميده شد، فضاي فکري تغيير يافت و نظريه ي انسان هاي برابر و همسان جاي خود را در انديشه ي متفکران اروپايي باز کرد. در اين قرن متفکران اروپايي از جمله گروه تورگو، کندرسه و سن سيمون هر يک به شيوه اي و به زباني بر اين نکته تأکيد داشتند که آدميان ويژگي هاي همساني دارند که در طول تاريخ ثابت مانده است. با اين وصف هيچ کدام تصوير درستي از انسان مورد نظر خود و ويژگي هاي آن که ثابت مانده ارائه ندادند. تنها کنت است که با قبول اينکه انسان ها در تمام نقاط دنيا و در طول ادوار همه به يک شکل اند ( روشه )، 1382: 17 ). تلاش کرده است تصويري از انسان مورد نظر خود که ويژگي هاي آن ثابت مانده ارائه دهد. نکته ي جالب توجه در ارائه ي اين تصوير اين است که کنت از مفهوم " طبيعت بشر " استفاده مي کند تا مفهوم فرد.
1- طبيعت بشر
کنت براي پايه ريزي علم جامعه شناسي با دو موضوع تحول و نظم به بيان نوعي انسان مي پردازد که در مقاطع مختلف تاريخي ثابت مانده است. اين تصوير در حالت اوليه داراي جنبه ي دوگانه ي دل و هوش است. دل مرکب از احساسات و فعاليت و هوش و ترکيبي از دريافت و بيان است. هر يک از اين قسمت ها داراي اجزايي به صورت زير هستند:1- دل:
1- 1- احساسات:
1- 1- 1- غرايز خودخواهانه ي محض:1- 1- 1- 1- غرايز خوراکي، جنسي
1- 1- 1- 2- تمايلات نظامي
1- 1- 1- 3- غرور، غريزه ي تسلط
1- 1- 1- 4- خودستايي
1- 1- 2- تمايلات ناخودخواهانه
1- 1- 2- 1- علاقه
1- 1- 2- 2- احترام
1- 1- 2- 3- نيکي
1- 2- فعاليت:
1- 2- 1- فضيلت با جرأت به اقدام1- 2- 2- احتياط در اجرا
1- 2- 3- استقامت در انجام يا ايستادگي
2- هوش:
2- 1- دريافت:
2- 1- 1- پذيرا:2- 1- 1- 1- انتزاعي
2- 1- 1- 2- عيني
2- 1- 2- فعال:
2- 1- 2- 1- استقرائي
2- 1- 2- 2- قياسي
2- 2- بيان:
2- 2- 1- حرکتي2- 2- 2- شفاهي
2- 2- 3- نوشتني
در تصويري که کنت از انسان ارائه مي دهد، دو نکته ي اساسي را بايد از نظر دور نداشت. نخست نقش فعالي که به هوش سپرده شده است. به زعم کنت انسان براي اين ساخته نشده است که وقت خود را در تأملات نظري يا ترديدهاي بي پايان به هدر دهد. بلکه انسان براي عمل کردن ساخته شده است. در عمل کردن نيروهاي عمل کننده عاطفه است، اما بايد تحت فرمان هوش عمل کند که وظيفه ي آن هدايت و نظارت است. نکته ي مهم ديگر اين است که ويژگي هاي طبيعت بشر در تاريخ تغيير نيافته و يا به عبارتي ديگر " تاريخ طبيعت بشر را عوض نمي کند " و انسان از ابتدا داراي اين ويژگي ها بوده است ( آرون؛ 1354: 114 ). اگر ويژگي هاي انسان در طول تاريخ ثابت است و تغيير نمي کند و در آن هوش نقش عمده را دارد، پس کنت گوناگوني شيوه هاي تحليلي، نوع جامعه، نوع احساسات و به عبارت کلي تر علت گوناگوني داده هاي تاريخي را در کجا جست و جو مي کند. کنت گوناگوني داده هاي تاريخي را نه در جامعه، بلکه در تاريخ جست و جو مي کند. در اينجاست که مراحل سه گانه ي او اهميت پيدا مي کنند.
2- مراحل سه گانه ي کنت
يکي از موضوع هاي مهم جامعه شناسي کنت مراحل توسعه ي هوش بشر يا تکامل شيوه ي فکر کردن درباره ي خود و جهان (1) در طول تاريخ است که به مراحل سه گانه مشهورند. از جهت نظري، کنت در اين مورد ميراث خوار متفکران پيش از خود، بويژه تورگو است که در قسمت تفکر اجتماعي در قرن هجدهم از آن سخن به ميان آمد. به عقيده ي کنت بشر از سه مرحله ي متوالي مي گذرد:مرحله ي رباني يا تخيلي (2): در اين دوره بشر تخيل مي کند يا تصور مي کند که تمام پديده ها از عمل مستقيم و بي واسطه ي موجودات متافيزيکي ناشي شده اند. به عبارت ديگر موجودات متافيزيکي يا خدايان علت رخداد پديده ها هستند. اين دوره در تاريخ اروپا تا قرن چهاردهم ادامه داشته است.
مرحله ي متافيزيک يا مجرد (3): اين مرحله تعديل شده ي مرحله ي اول است در اين مرحله، بشر تصور مي کند که نيروهاي مجرد مانند جوهر و قوه که در تمام اشيا وجود دارند علت رخ دادن پديده ها هستند اين مرحله از قرن چهاردهم تا انقلاب فرانسه بر افکار مسلط بوده است.
مرحله ي علمي يا اثباتي (4): در اين مرحله که مرحله ي نهايي است، ذهن بشر جست و جوي بيهوده ي انديشه هاي مطلق، علل پديده ها، منشأ و هدف عالم را رها مي کند و به مطالعه ي قوانين حاکم بر پديده ها و روابط بين آنها مي پردازد. انقلاب فرانسه آغاز اين مرحله است. اهميت واقعي انقلاب فرانسه در اين که يک نقطه ي عطف در تاريخ سياسي اروپا به شمار مي آيد، نيست. بلکه اين است که انقلاب فرانسه آغاز انتقال حياتي هوش و خرد بشر، آغاز مرحله ي اثباتي، يعني عصر بلوغ علم را مشخص کرده است. در يک جمع (5) بندي مي توان گفت که دوره ي اثباتي دو تفاوت با مراحل قبل از خود دارد. يکي اينکه در دوره ي رباني و متافيزيکي، بشر " کلي " فکر مي کند، حال آنکه در دوره ي اثباتي چون مبتني بر تجربه است جزيي نگر است. ديگر اينکه در دوره ي رباني و فلسفي، بشر در پي کشف علل پديده ها و کشف حقايق است، حال آنکه در دوره ي اثباتي انسان از کشف علل پديده ها چشم مي پوشد به کشف رابطه ي بين پديده ها و يا کشف قوانين حاکم بر پديده ها اکتفا مي کند.
کنت سعي کرده است در هر دوره اي بين مراحل توسعه ي هوش و ديگر بخش هاي جامعه مانند توسعه ي زندگي مادي بشر، انواع واحد اجتماعي، انواع نظم اجتماعي و احساسات مسلط ارتباط برقرار کند اين نحوه ي ارتباط بين اجزاي مختلف جامعه به شکل زير است (6).
مرحله ی فکری |
مرحله ی مادی |
نوع واحد اجتماعی |
نوع نظم |
احساس غالب |
ربانی |
نظامی |
خانواده |
خانوادگی |
همبستگی عاطفی |
متافیزیکی |
قانون پرستانه |
دولت |
جمعی |
حرمت |
اثباتی |
صنعتی |
نژاد ( انسانیت ) |
جهانی |
خیر خواهی |
به منظور درک عميق تفکر کنت در مورد تحول تاريخي علم و درک شيوه ي تحليلي جامعه شناسي و آشنايي با موضوع جامعه شناسي کنت بايد مراحل سه گانه ي را با طبقه بندي او در نظر گرفت. از اين رو طبقه بندي علم موضوع بعدي است که بدان پرداخته مي شود.
3- طبقه بندي علوم
طبقه بندي که کنت ارائه داده است در واقع نشان دهنده ي چگونگي سير علوم از مراحل مختلف سه گانه و رسيدن به مرحله ي اثباتي است. اين طبقه بندي به صورت زير است:1- رياضيات ( جبر، حساب، هندسه و غيره )
2- هيئت
3- فيزيک
4- شيمي
5- زيست شناسي
6- جامعه شناسي
کنت علوم را بر حسب کليت متنازل و تفصيل و پيچيدگي متصاعد طبقه بندي کرده است. بر حسب اين طبقه بندي هر علمي مبتني بر علم قبل از خود است. يعني علاوه بر ويژگي هاي خود ويژگي هاي علم قبلي را نيز داراست. هر قدر در اين طبقه بندي پايين مي آييم موضوع علم خاص تر، عميق تر، پيچيده تر و از نظر پيش بيني سخت تر مي شود.
نکته ي قابل توجه در اين طبقه بندي اين است که از زيست شناسي به بعد، به لحاظ روش، دگرگوني صورت مي گيرد. بدين معني که روش علوم قبل از زيست شناسي تحليلي است، يعني کار اين علوم برقرار کردن و درک ارتباط بين نمودهاي منفرد است. حال آنکه در زيست شناسي و جامعه شناسي براي شناخت يک عضو از بدن موجود زنده و يا واقعه ي اجتماعي، بايد آن را در ارتباط با کل در نظر گرفت. اين روش که در آن جزء در ارتباط با کل معنا مي شود، روش ترکيبي نام دارد. بر اين اساس اگر تقدم کل بر عنصر سازنده به عنوان شيوه ي تجزيه و تحليل مسايل جامعه شناسي کنت پذيرفته شود. درنتيجه براي درک مسايل هر جامعه، بايد آن را با کل تاريخ بشر در نظر گرفت. اين نتيجه همان چيزي است که آرون بر اساس آن اظهار مي دارد که موضوع جامعه شناسي کنت " تاريخ نوع بشر " است ( آرون، 1354: 87 ). در اينجا سؤالي مطرح مي شود که اگر کنت معتقد است که تاريخ بشر، تاريخ قوم واحدي است و تاريخ هم به سوي هدف معيني در حرکت است. پس چرا همه ي کشورهاي وضعيت يکسان ندارند. کنت عامل اين يکسان نبودن يا گوناگوني را در نژاد، آب و هوا و عمل سياسي جست و جو مي کند او معتقد است هر نژادي استعداد خاص دارد، مانند اينکه سياهان عاطفي اند. آب و هوا نيز با فراهم آوردن شرايط مساعد و نامساعد مي تواند نقش اساسي را در اين گوناگوني داشته باشد. عمل سياسي مردان بزرگ به زعم او نمي تواند جريان ضروري تاريخ را عوض کند، بلکه مي تواند آن را کندتر يا تندتر کند ( همان: 108 ).
4- طبيعت اجتماع
نگاه دوم کنت به نظم داخلي اجتماع است. در اينجا نيز همانند بحث طبيعت بشر، کنت به عوامل و عناصر بنيادي تشکيل دهنده ي ساختار جامعه اشاره مي کند. اين عوامل عبارتند از:1- مذهب
2- مالکيت و زبان
3- خانواده
4- تقسيم کار
کنت اظهار مي دارد که در مذهب جنبه ي سه گانه ي طبيعت بشري را مي توان يافت به عبارت ديگر مذهب داراي: الف- جنبه ي عقلي يا همان اعتقاد جزمي است. ب - داراي جنبه ي عاطفي يا همان عشق است که در پرستش نمودار مي شود. ج - جنبه ي عملي است که همان نظام است. به نظر کنت مذهب عامل وحدت دهنده ي اجزاي سازنده ي طبيعت اجتماع است و براي روان بشر درست در حکم اجماع عادي است که در اثر سلامت براي تن حاصل مي شود. ( همان: 116 ).
به نظر کنت، مالکيت عبارت است از تجلي آثار فعاليت در اجتماع و زبان عبارت است از تجلي هوش در اجتماع، قانون مشترک اين دو، قانون تراکم است. چرا که تمدن به آن دليل پيشرفت مي کند که فتوحات مادي و معنوي همراه با پديد آوردندگان آن از بين نمي رود. زبان بستري است که همه ي فرا گرفته هاي هوش در آن باقي است وما با آموختن زبان، فرهنگي را که گذشتگان خلق کرده اند مي آموزيم. به هر حال مالکيت و زبان ابزار اساسي تمدن بشر است. تمدني که شرط آن پيوستگي نسل ها و ادامه ي انديشه ي گذشتگان توسط بازماندگان است. در اين رابطه، کنت جمله ي مشهوري دارد که مي گويد: " بشريت از مردگان بيشتر تشکيل شده تا از زندگان يا مردگان بيش از پيش بر زندگان حکومت مي کنند " ( همان: 117 ).
کنت خانواده ي نوع غربي را به عنوان الگو مي پذيرد و خانواده هاي چند همسري را موارد بيمار گونه ي خانواده مي داند. به نظر او در خانواده روابطي وجود دارد که مي تواند سر مشق و الگو قرار گيرد. اين روابط عبارتند اند از:
1- برابري ميان برادران؛
2- مهرباني ميان فرزندان و پدر و مادر؛
3- مهرباني ميان پدر و مادر و فرزندان؛
4- روابط مرکب از فرماندهي و اطاعت ميان مرد و زن.
کنت اظهار مي دارد مرد که فعال و باهوش است، بايد زن را که اساساً موجودي حساس است وادار به اطاعت کند ( همان: 118 ).
عامل اساسي در تقسيم کار، تفکيک وظايف و تعاون آدميزادگان و به اعتباري ترکيب کوشش ها است. اما اصل مقدم در سازمان اجتماعي، تعداد نفوس و ميزان ثروت است که اصطلاحاً زور ناميد مي شود، ولي در جامعه اي که بر طبيعت بشر سازماندهي شده باشد، بايد قدرتي باشد که سلطه ي زور را اصلاح کند و آن قدرت، قدرت معنوي است. وظايف قدرت معنوي، تنظيم زندگي اجتماعي، تقديس قدرت دنيوي و يا تعديل آن است. کنت معتقد است وقتي قدرت معنوي قدرت دنيوي را تقديس کند، بر اقتدار آن مي افزايد. همان طور که در گذشته کشيشان معتقد بودند که سلاطين نظر کرده ي خدا هستند. امروزه در مرحله ي پوزيتيويسم، قدرت معنوي تا حدي قدرت دنيوي را تقديس خواهد کرد. دانشمندان ضرورت نظم طبيعي و اجتماعي را شرح داده و بدين سان بر قدرت فرماندهي کارفرمايان و بانکداران خواهند افزود. اين قدرت معنوي جديد " احساسات آدميان را تنظيم مي کند. آنها را به منظور کار مشترک با هم متحد مي گرداند، حق حکومت کنندگان را محفوظ نگاه مي دارد و خود کامگي و خود پرستي توانگران و قدرتمندان را تعديل مي کند " ( همان: 99 ). از اين فراتر، کنت به منظور حل مسايل کارگري در عصر خود، به طرح سلسله مراتب دنيايي و معنوي مي پردازد. به عقيده ي کنت، دو نوع نظم وجود دارد: نظم دنيوي و نظم معنوي. نظم يا سلسله مراتب دنيايي تابع قانون قدرت و ثروت است. کسي که قدرت يا ثروت دارد در نردبان ترقي دنيايي به بالا صعود مي کند. ولي کارگران که پول و قدرت ندارند، ولي اهل فداکاري و از خودگذشتگي هستند، جايشان در سلسله مراتب معنوي است. جاي اين سلسله مراتب معنوي، " بيرون از اين جهان نيست که در مذهب مسيحي عنوان مي شود. اين نظم، نظم زندگاني ابدي نيست. اين نظمي است متعلق به همين دنياي خاکي- نظم معنوي شايستگي هاي اخلاقي را به جاي سلسله مراتب دنيوي ثروت و قدرت قرار مي دهد. هدف نهايي هر کس بايد آن باشد که نه از حيث نظم دنيوي، بلکه از لحاظ شايستگي هاي اخلاقي به مقام اول نائل آيد " ( همان: 97 ).
5- جامعه شناسي ايستا و پويا
پس از بيان عقايد کنت در مورد تحول و نظم، به نوع مطالعه اي مي رسيم که ايستا و پويا لقب گرفته است. هر يک از اين دو اصطلاح داراي يک معناي خاص و يک معنا و مفهوم عام هستند. جامعه شناسي ايستا نوعي از مطالعه است که جامعه شناس يا هر محقق ديگري موضوع مورد مطالعه ي خود را به يک دوره محدود مي کند. اگر اين مطالعه در يک دوره ي خاص از مراحل سه گانه ي کنت صورت بگيرد، اين معناي خاص ايستايي است. ولي امروزه هر نوع مطالعه اي که محدود و محصور به دوره ي زماني خاص باشد، نيز مطالعه ي ايستا مي نامند. به هر حال هدف عمده در جامعه شناسي ايستا آشکار کردن نظم اساسي جامعه است. در اينجا عناصري از ساخت بنيادي جوامع را در زمان و مکان ثابت مورد مطالعه قرار مي دهيم. پس در مطالعه ي ايستا ما بيشتر متوجه مطالعه ي وضع جامعه در گذشته هستيم که در آن ساختار، عناصر ثبات و تعادل جامعه را مورد بررسي قرار مي دهيم.جامعه شناسي پويا: همان طور که از معناي پويايي مستفاد مي شود، در جامعه شناسي پويا چگونگي گذر ضروري ذهن و جامعه، بنابر مراحل سه گانه پيگيري مي شود. به عبارتي ديگر، پويايي اجتماعي فراز و نشيب هايي را که نظم بنيادي جامعه پيش از رسيدن به مرحله ي پوزيتيويسم در مسير خود پيموده براي ما ترسيم مي کند ( همان: 111 ). اين معناي خاصي است که از پويايي مستفاد مي شود. در وراي اين تعريف، هر نوع مطالعه که محقق انجام دهد و تحول آن را از گذشته تا به حال جست و جو کند مطالعه ي پويا ناميده مي شود. مطالعه ي پويايي جامعه همان علم شدن جامعه است که فلسفه ي تاريخ نيز ناميده مي شود. حال آنکه جامعه شناسي ايستا همانند و مترادف تاريخ علمي است ( مطهري، 1377، 370 ).
پينوشتها:
1. Gordon, 1993: 289.
2. Theological or Fictitious state.
3. Metaphysical, or abstract state
4. Scientific, or positive state.
5. Gordon, 1993: 290.
6. Timasheff. 1957: 26.
جمشيديها، غلامرضا، (1387)، پيدايش نظريه هاي جامعه شناسي، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}